جدول جو
جدول جو

معنی کتره کردن - جستجوی لغت در جدول جو

کتره کردن
(رُس س / رُ شُ دَ)
پاره کردن. (فرهنگ فارسی معین). دریدن:
بر او کتره کرد آن زره را به تیغ
ز زخمش همی جست راه گریغ.
فردوسی (از آنندراج).
این لغت در فهرست ولف نیامده است و ظاهراً کتره مصحف لتره باشد و کتره کردن مصحف لتره کردن. رجوع به لتره و شواهد آن شود
لغت نامه دهخدا
کتره کردن
پاره کردن: (بر او کتره کرد آن زره را بتیغ ز زخمش همی جست راه گریغ)
تصویری از کتره کردن
تصویر کتره کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کوتاه کردن
تصویر کوتاه کردن
از درازی و بلندی چیزی کم کردن، مختصر کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یکسره کردن
تصویر یکسره کردن
کنایه از کاری را سرانجام دادن و به آخر رساندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خیره کردن
تصویر خیره کردن
حیران و سرگردان ساختن، کنایه از به شگفتی انداختن، خیره ساختن
فرهنگ فارسی عمید
(رَ / رِ ژَ / ژِ رَ تَ)
بند کردن. ساکن کردن. در جایی وادار به ماندن کردن. (لغات عامیانۀ جمال زاده) : به هر زبانی بود این بچه را سه روز در منزل خودمان کترم کردیم. (لغات عامیانۀ جمال زاده). ای خدا خراب کند این بندرعباس را که منو ششماه روزگار کترمم کرد. (صادق چوبک، از لغات عامیانۀ جمال زاده)
لغت نامه دهخدا
(کشتی) داوی است از کشتی و آن پای خود را در پای حریف بند کرده زور بر سینه حریف آوردن است: خصم را کنده چو کردی زغمش فارغ ساز، دست را بر شکمش بند و بدورش انداز، (گل کشتی)، کنده بر پای مجرم و متهم و غیره نهادن: مشارالیه بمیانه گرایلی رفته: علی خان را کنده و دو شاخه کرده
فرهنگ لغت هوشیار
قطع ووصل کردن بانجام رساندن ازحالت بی تکلیفی در آوردن: بمن که دستش نرسیده هیچاززن خود هم دور مانده است. اما پس چرا نمیخواهد تکلیفم رایکسره کند ک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لترمه کردن
تصویر لترمه کردن
با مایعی آغشتن: ... نان را در چای شیرین لترمه میکرد و میخورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کیسه کردن
تصویر کیسه کردن
کیسه کشیدن در حمام دلاکی کردن، سرزنش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوپه کردن
تصویر کوپه کردن
روی هم انباشتن چیز را توده کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوتاه کردن
تصویر کوتاه کردن
کم کردن طول یا ارتفاع چیزی، کاستن، قطع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
وا رسیدن، فرمان دادن، زیر فرمان گرفتن نظارت کردن تفتیش کردن، یا خود را کنترل کردن، نظارت داشتن عقل شخص بر احساسات و اعمال وی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوته کردن
تصویر کوته کردن
کم کردن طول یا ارتفاع چیزی، کاستن، قطع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کفاره کردن
تصویر کفاره کردن
انجام دادن عملی که بدان گناهان پاک شود
فرهنگ لغت هوشیار
قطره زدن بنگرید به قطره زدن تردد کردن رفتن: هر طرف بسیار کردم قطره در راه طلب لیکن از دریا ندیدم بهره جز سیلاب کم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عبره کردن
تصویر عبره کردن
عبور دادن گذشتن از جایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طیره کردن
تصویر طیره کردن
تحریک کردن به عصبانیت غضبناک ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفره کردن
تصویر سفره کردن
سفره ساختن، یا سفره کردن شکم کسی را. پاره کردن شگم او را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکیه کردن
تصویر تکیه کردن
اعتماد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوره کردن
تصویر دوره کردن
احاطه کردن، محیط شدن، اطراف چیزی گرد آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاره کردن
تصویر پاره کردن
از هم دریدن شکافتن بریدن قطع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لترمه کردن
تصویر لترمه کردن
((لَ تِ مِ. کَ دَ))
آغشتن، آلودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طیره کردن
تصویر طیره کردن
((~. کَ دَ))
به خشم آوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوره کردن
تصویر دوره کردن
((~. کَ دَ))
درس را مرور کردن، محاصره کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کره کردن
تصویر کره کردن
((کُ رِّ. کَ دَ))
کنایه از زیاد شدن چیزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاره کردن
تصویر پاره کردن
Rip, Rupture, Shred, Tatter, Tear
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تکیه کردن
تصویر تکیه کردن
Rely
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کتاب کردن
تصویر کتاب کردن
Book
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کوتاه کردن
تصویر کوتاه کردن
Dwarf, Shorten, Truncate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کنترل کردن
تصویر کنترل کردن
Control, Rein
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مهره کردن
تصویر مهره کردن
Bolt
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کنترل کردن
تصویر کنترل کردن
controlar, reforçar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کتاب کردن
تصویر کتاب کردن
reservar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کوتاه کردن
تصویر کوتاه کردن
ananizar, encurtar, truncar
دیکشنری فارسی به پرتغالی